بسم الله الرحمن الرحیم
فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه! (1)
مقدمه ای بر داروینیسم
مقدمه
« علم و دانش »، یکی از نقاط درخشان تاریخ زندگی بشر است؛ چرا که یکی از وجوه برتری انسان بر سایر موجودات زنده، « علم و دانش » می باشد. « علم » با تمام پیچیدگی ها و ظرایف خود، هرگاه که معصوم از تبانی و انحراف بوده، همچون عقربه ی « قبله نما »، خالق بزرگ هستی را نشان می داده است؛ اما هرگاه که مطامع شهوت پرستان، زورگویان و دنیاطلبان، معصومیت « علم » را لکه دار نموده و در آن دستکاری کرده، در تقابل با دین قرار گرفته است.
در طی مقالات قبلی وبسایت « وعده ی صادق » و در قالب عناوینی همچون « الحدید و اعجاز آهن »، « طول عمر و جوانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ واقعیتی منطبق بر علم، نه افسانه! »، « سوره ی نور و معجزه در اپیدمیولوژی »، « سوره ی نساء و معجزه در پاتولوژی »، « سوره های بقره و لقمان و اعجاز شیر مادر » و بخش پایانی مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » (بررسی سوره ی « روم » و اعجاز « پست ترین سرزمین گیتی »)، عزیزان مخاطب وبسایت با برخی از معجزات بزرگ « قرآن کریم » آشنا شده اند و ملاحظه فرموده اند که هرگاه علم به نتایج و جمع بندی مناسبی رسیده و از گزند دستبرد و انحراف مصون مانده است، عظمت و دانش بی حد و حصر خالق بی همتا را فریاد زده است.
در این میان، یکی از مواردی که به عنوان یک نظریه ی علمی و با دخالت، سوء استفاده و پنهانکاری شهوت پرستان و دنیاطلبان به ظاهر دانشمند، به عنوان حربه ای علیه دین مورد استفاده قرار گرفته است، « نظریه ی تکامل داروین » می باشد که البته عبارت « فرضیه ی تکامل » بیشتر برازنده ی آن می باشد.
وبسایت « وعده ی صادق » از حدود 3 سال پیش بررسی علمی این مسئله را در دستور کار خود قرار داده و همواره مترصد فرصتی بود تا به بررسی، نقد، بیان نقاط ضعف و اشکالات موجود در « فرضیه ی تکامل » بپردازد، اما تلاش جدی برای شروع این بحث، از فروردین و اردیبهشت سال 1390 شکل گرفت که متاسفانه به دلیل بروز مشکلات داخلی در بین گروه های فعال مهدوی که اولین آن ها مسئله ی « مبشران ظهور » و بعدی « انحراف عبدالله هاشم » و آخری نیز فیلم ساخته ی برادران « ردپا کلیپ » بود، این مقوله تا بهمن ماه سال 1390 به تأخیر افتاد. در طی 10 ماه نامبرده، تألیف مقالات اجباری همچون « مهدویون و امتحانی بزرگ! »، « انحراف عبدالله هاشم فیلمساز مسلمان! » و « بازی دو سر باخت! » که به بررسی مشکلات پیش آمده در بین گروه های همکار و همفکر مهدوی می پرداخت، وقت پرداختن به « فرضیه ی تکامل » را از دست اندرکاران وبسایت، ربود و گشایش جبهه ی علمی جدید را تا بهمن ماه امسال به تأخیر انداخت. به هر حال، بعد از تأخیری چند ماهه، به لطف خداوند متعال، از این تاریخ به بعد، به نقد « فرضیه ی تکامل » می پردازیم.
لازم به ذکر است که در طی چند سال اخیر، تلاش های متعددی در جهت نقد « فرضیه ی تکامل » صورت گرفته است و محققان مختلفی، به نقد و بررسی این « فرضیه » پرداخته اند. افرادی همچون محقق محترم و برجسته ی اهل ترکیه « هارون یحیی (عدنان اکتار) »(1) و نویسنده ی یهودی « Ben Stein »(2) در خارج از کشور، و محقق ایرانی آقای « حسن عباسی » و برخی وبلاگ های داخلی، به صورت پراکنده به این مسئله پرداخته اند.
با کمال تأسف فیلم مستند « Expelled : اخراج شده »(3) ساخته ی « Nathan Frankowski » و نوشته شده و به اجرا در آمده توسط « Ben Stein »(4) فیلمی به شدت مشکوک و خطرناک بوده و به نظر می رسد ساخته ای در جهت منافع و مطامع « یهود و فراماسونری » باشد که البته به صورت مختصر، به این مسئله نیز اشاره خواهد شد.
مطالب عنوان شده در سخنرانی های جناب آقای « حسن عباسی » نیز عمدتاً در جهت بیان اهداف پشت پرده ی انتشار « فرضیه ی تکامل » و « داروینیسم » بوده است و چندان به نقاط ضعف این فرضیه و سوالات و ابهامات جدی و اساسی پیرامون آن پرداخته نشده است. (در بسیاری از موارد، عبارات « فرضیه ی تکامل » و « داروینیسم » به جای یکدیگر به کار می روند؛ هر چند که « فرضیه ی تکامل » اکثراً به وجه علمی این « فرضیه » پرداخته و « داروینیسم » عمدتاً به وجوه و تبعات مذهبی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پذیرش این فرضیه می پردازد.)
در این میان « هارون یحیی » تاکنون بسیار موثرتر و منسجم تر از بقیه ی محققان عمل کرده و با توجه به همکاری یک تیم علمی با وی و نیز انتشار کتاب ها، مقالات و فیلم های مرتبط، تا حدود زیادی، به بررسی ابعاد مختلف مسئله ی « فرضیه ی تکامل » پرداخته است و در برخی از موارد نیز شبهات علمی مناسبی از سوی گروه تحقیقاتی علمی همکار با « هارون یحیی »، به « فرضیه ی تکامل » وارد شده است. اما به هر حال به نظر می رسد که بسیاری از نقاط ضعف علمی این « فرضیه »، نادیده گرفته شده است و ضرورت بررسی علمی نقاط ضعف این فرضیه، به شدت احساس می گردد.
به لطف باری تعالی این مقاله می رود تا گامی نو در جهت بررسی علمی « فرضیه ی تکامل » بردارد و نکات کمتر مورد بحث قرار گرفته ی این فرضیه را مورد واکاوی قرار دهد. البته به جای اطلاق عبارت « مقاله »، بهتر است از عبارت « سلسله مقالات » استفاده گردد؛ چرا که مطالب مورد بحث در این زمینه، بسیار مفصل و طولانی بوده و در صورت ارایه ی هر قسمت از این مقالات به صورت دو یا سه هفته یک بار، باز هم به نظر می رسد که ارایه ی تمام قسمت های مقالات، حداقل 2 سال تمام طول خواهد کشید!
البته تلاش خواهیم نمود تا این سلسله مقالات، به صورت مقالاتی مرتبط، اما به نسبت مستقل از یکدیگر مطرح گردند تا مخاطبان محترم وبسایت در صورت عدم مطالعه ی قسمت های قبلی، بتوانند سایر قسمت های این سلسله مقالات را بدون بروز مشکلات عمده، مطالعه نمایند. (به خصوص که با توجه به شرایط مختلف زمانی، به احتمال زیاد در لا به لای قسمت های مختلف این سلسله مقالات، مقاله های تالیفی دیگر و با موضوعات متفاوتی نیز قرار خواهیم داد). همچنین به منظور استفاده ی عموم مخاطبان از این سلسله مقالات، تلاش خواهیم کرد تا از ساده ترین تعابیر و قابل فهم ترین اصطلاحات علمی استفاده نماییم.
لازم به ذکر است که هدف این مقاله، نفی کامل « فرضیه ی تکامل » و دیدگاه های مرتبط با آن نیست، بلکه در درجه ی اول تلاش خواهد نمود تا این « فرضیه » را به جایگاهی که لایق آن می باشد، برگرداند. چرا که راقم این سطور معتقد است « فرضیه ی تکامل » نه به عنوان نظریه ای قوی، محکم، و بی نقص، بلکه به عنوان یک فرضیه ی علمی معمولی، پر اشکال و دارای ابهام، در عرصه ی علوم زیستی مطرح می باشد.
به عبارت دیگر این سلسله مقالات تلاش ندارد تا دعوای معروف « خلقت گرایی (Creationism) در مقابل تکامل گرایی (Evolutionism) » را به راه اندازد؛ چرا که مولف این مقاله، معتقد است از عرش به فرش رساندن « فرضیه ی تکامل » و بازگرداندن « فرضیه ی تکامل » به جایگاه واقعی خود به عنوان یک « فرضیه ی پر اشکال علوم زیستی »، گامی مهم در جهت تنویر افکار عمومی است؛ به طوری که با تحقق این مسئله، محققان و عامه ی مردم، به جای این که این فرضیه را به صورت پیش فرض به عنوان یک نظریه ی محکم و لایتغیر تصور نمایند و سایر مسایل (از جمله مسایل اعتقادی) را با عیار « فرضیه ی تکامل » بسنجند، « فرضیه ی تکامل » را به عنوان یک « فرضیه ی پر اشکال » در ذهن خود تصور کرده و وزن و اهمیتی درخور یک « فرضیه ی علمی » به آن خواهند داد.
از سوی دیگر ممکن است برخی از مخاطبین محترم وبسایت، این سوال را بپرسند که چرا ابهامات، سوالات و اشکالات « فرضیه ی تکامل داروین » به صورت عمومی و در وبسایت « وعده ی صادق » مورد بررسی قرار می گیرد؟ چرا این فرضیه به عنوان یک فرضیه ی علمی، در یک وبسایت فرهنگی - مذهبی و فعال در عرصه ی « دشمن شناسی » مطرح می گردد؟
پاسخ این سوال بسیار واضح است! همان گونه که می دانیم، این فرضیه ی به ظاهر علمی، علی رغم غیر حیاتی بودن و غیر کاربردی بودن در زندگی روزمره ی انسان ها، مرزهای آکادمیک را پشت سر گذاشته و در سطح جوامع نیز انتشار یافته است؛ این در حالی است که هنوز اصولی ترین و حیاتی ترین مسایل علوم زیستی و پزشکی که کاربردهای فراوانی در زندگی روزمره ی انسان ها در تمام جوامع دارند، در سطح عمومی منتشر نگردیده اند؛ برای مثال هنوز بسیاری از مردم نمی دانند که تغذیه ی صحیح و اصولی چیست و یا انسولین چه تأثیرات مثبتی در درمان بیماران دیابتی دارند؟!(5) هنوز بسیاری از مردم به غلط تصور می کنند که ممکن است به انسولین اعتیاد پیدا کنند و ...؟!!!(6) اما عموم مردم حداقل این جمله ی عوامانه ی مرتبط با « فرضیه ی تکامل داروین » را شنیده اند که « انسان از نسل میمون است!!! »(7) و جالب تر این که این مسئله، هیچ تأثیر عملی و هیچ فایده ای در زندگی مردم ندارد.
البته این امر چندان عجیب نیست و حکایت از برنامه ی دقیق و تحرکات قوی رسانه ای « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی » و عمال آن دارد که علی رغم بی فایده بودن بحث پیرامون « فرضیه ی داروین » در سطح اجتماع، این فرضیه را به صورتی وسیع و لجام گسیخته و به عنوان نظریه ای قوی، محکم، لا یتغیر و استوار در سطح جوامع انتشار داده و آن را در حافظه ی عموم حک نموده و با همین حربه به تضعیف اعتقادات و ترویج الحاد مبادرت ورزیده اند؛ به همین دلیل، به نظر می رسد که علاوه بر بحث پیرامون اشکالات و نقاط ضعف « فرضیه ی تکامل داروین » در سطح مجامع علمی و دانشگاهی، در سطح اجتماع نیز می بایست با زبانی ساده و قابل فهم برای عموم، نقاط مبهم، ضعیف و متناقض این فرضیه را مطرح نمود تا عامه ی مردم نیز با نقاط ضعف و ایرادات « فرضیه ی تکامل » آشنا شده و آن را به عنوان یک نظریه ی قوی و محکم نپندارند و اعتقادات خود را با آن نسنجند؛ چرا که این فرضیه با ایرادات و ابهامات فراوانش، لیاقت مطرح شدن به عنوان یک عیار و محک برای مسایل اعتقادی را ندارد.
این نکته را باید به عزیزان همراه و هم سنگر یادآوری نمود که متأسفانه « فرضیه ی تکامل » از یک سو خاستگاهی ماسونی و ضد دینی دارد و از سوی دیگر نیز با تفاسیر خاص مجامع ماسونی از آن، به عنوان حربه ای علیه ادیان الهی مورد استفاده قرار می گیرد! به همین دلیل و با توجه به به این رابطه ی دو جانبه ی « فرضیه ی تکامل » و « مجامع مخفی و ماسونی »، این فرضیه به شدت از سوی نهادهای علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دنیا، مورد حفاظت قرار گرفته و اجازه ی نقد و نقادی موثر و علنی، به اندیشمندان و دانشمندان داده نمی شود! در واقع همان گونه که « هولوکاست » به عنوان یک « منطقه ی ممنوعه » ی تاریخی مورد حفاظت قرار می گیرد و محققینی که ابهامات و انتقاداتی به مسئله ی « هولوکاست » وارد می نمایند، به شدت مورد توهین، تحقیر، بایکوت و حتی حبس (همچون « روژه گارودی » و « روبرت فوریسون ») قرار می گیرند،(8) مقالاتی که به بیان شبهات، تناقضات و نقاط ضعف « فرضیه ی تکامل » می پردازند، دچار بایکوت علمی شده و چندان مجال انتشار وسیع نمی یابند.(9)
با توجه به این موضوع، بیش از 100 سال است که مقالات و کتب بی شماری در تأیید و مدح « فرضیه ی تکامل » انتشار یافته و جبهه ی طرفداران تکامل، « فربه » و پرشمار گردیده است؛ حال آن که در طی این مدت، نظریه های منتقدانه، چندان مجال انتشار نیافتند. حال به لطف خداوند، إن شاء الله وبسایت « وعده ی صادق » تلاش خواهد نمود که استارت انتشار مقالاتی نقادانه و حاوی پرسش های جدی علیه « فرضیه ی تکامل » را بزند و در این راه، از همه ی محققین و دانشمندان مسلمان و سایر دانشمندان آزاده ی جهان، درخواست همکاری و همراهی می نماید؛ در این میان، نقش دانشمندان و محققان علوم زیستی و پزشکی، پررنگ تر خواهد بود.
البته باید به عزیزان مخاطب وبسایت و منتقدان احتمالی این مجموعه مقالات، این نکته را یادآوری نمود که مولف مقاله ی حاضر، دارای مدارک عالیه ی تحصیلی و دانشگاهی در بالاترین سطوح آکادمیک و در رشته های مرتبط با مباحث علمی مطرح شده در این مقاله می باشد و در حوزه های مرتبط نیز دارای موفقیت های علمی و پژوهشی در سطوح آکادمیک می باشد. بنابراین به منتقدان احتمالی این مقاله توصیه می شود تا از ذکر عباراتی همچون « کار را به متخصصان واگذار کنید! »، « شما را با این مباحث چه کار؟! » و ... خودداری فرمایند! عزیزان منتقد می توانند نظرات انتقادی خود را به صورتی محترمانه و به شیوه ای علمی و البته به زبانی ساده و قابل فهم برای مخاطب عام، بیان نمایند. این نکته را نیز باید متذکر شویم که به دلیل مطالعه ی این مجموعه مقالات توسط مخاطب عام، تلاش خواهیم نمود تا مطالب را به زبانی ساده و قابل فهم بیان نماییم، و بیان ساده ی مطالب موجود در این مقالات، به معنای غیر آکادمیک بودن مفاهیم موجود در آن ها نیست، بلکه به دلیل احترام به اکثریت مخاطبان می باشد.
نکته ی دیگری که باید یادآوری نماییم، این مسئله است که پیش از این نیز تعدادی از متفکرین و محققین مسلمان همچون استاد بزرگوار و معلم شهید، « استاد مرتضی مطهری » به بررسی « فرضیه ی تکامل » پرداخته بودند.(10) ضمن احترام به مقام شامخ استاد مرتضی مطهری (که عمده ی محققین امروز، شاگردان بی واسطه و باواسطه ی ایشان می باشند)، باید عرض نمود که گرچه بسیاری از سخنان ایشان در باب مذکور صحیح بوده و حتی در صورت صحت تمام و کمال « فرضیه ی داروین »، این فرضیه، « برهان نظم » را در باب خداشناسی نفی نمی نماید،(11) اما به هر حال نقاط ضعف و اشکالات این فرضیه، به نحوی است که حتی در باب پذیرش « فرضیه ی تکامل » نیز باید تجدید نظر کرد و تا حد امکان از پذیرش ضمنی آن به صورت تمام و کمال خودداری نمود. البته یکی دیگر از اشکالاتی که در این میان به چشم می خورد، سخن « استاد مطهری » درباره ی « مذهبی بودن » داروین می باشد(12) که شواهد موجود، چندان این مسئله را تأیید نمی نماید.
متاسفانه، در داخل کشور نیز « فرضیه ی تکامل » علی رغم شبهات و نقاط ضعفی که در مقابل آن وجود دارد، مورد توجه و تأکید مولفین کتب درسی زیست شناسی دبیرستان و پیش دانشگاهی قرار گرفته است و مولفین محترم کتاب « زیست شناسی پیش دانشگاهی » با کپی برداری از تعدادی از کتب غربی، به معرفی و ترویج « فرضیه ی تکامل » پرداخته اند و نیمی از کتاب « زیست شناسی پیش دانشگاهی » را به معرفی این « فرضیه » اختصاص داده اند.(13)
با کمال تأسف، این مسئله را باید عنوان نمود که « فرضیه ی تکامل » تأثیر مثبت و مفیدی در جهت ارتقای دانش فراگیران در حیطه های « علوم پزشکی » و « علوم زیستی » نداشته و اشغال نیمی از کتاب « زیست شناسی پیش دانشگاهی » توسط مباحث ضعیف، کم فایده (بهتر است بگوییم بی فایده) و غیر کاربردی « فرضیه ی تکامل داروین »، مانع آموختن مطالب مفیدتر توسط فراگیران می شود؛ این در حالی است که در حوالی سال های 78، 79، 80 و 81 هجری شمسی، کتاب « زیست شناسی پیش دانشگاهی » آن زمان که عمدتاً از کتاب مفید و قوی « Molecular Biology of the Cell » تألیف « Alberts » و همکاران(14) اقتباس شده بود، در مورد مسئله ی « تکامل » به حداقل ها اکتفا کرده و به بیان دقیق ترین و کاربردی ترین مسایل زیستی در حوزه های « بیوشیمی، ژنتیک و طب سلولی و مولکولی » پرداخته بود!
در هر حال امید می رود که با پیشرفت قسمت های علمی سلسله مقالات « فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه! »، نظرات انتقادی مودبانه و خیرخواهانه ی مولف و عزیزان مخاطب وبسایت نسبت به کتب تألیفی زیست شناسی « دبیرستان » و « پیش دانشگاهی »، بتواند تأثیرات مثبتی در جهت اصلاح علمی و ساختاری این کتب بردارد. (البته از عزیزان مخاطب وبسایت درخواست می گردد تا در صورت پذیرفتن محتویات این سلسله مقالات و داشتن انتقاد نسبت به کتاب های تألیفی « دبیرستان » و « پیش دانشگاهی »، به طریقه ای مناسب و با لحن و زبانی برازنده، به انتقاد بپردازند و از ایراد اتهام نسبت به مولفان محترم کتب نامبرده خودداری نمایند!)
مسئله ی دیگری که باید به عزیزان مخاطب وبسایت یادآوری نمود، این نکته ی مهم است که با توجه به وقت گیر بودن تألیف مقالات حاضر و احتمالاً متعدد بودن قسمت های علمی این سلسله مقالات و تلاش برای بررسی اکثر ابعاد « فرضیه ی تکامل » در این مجموعه مقالات، مطالعه ی این مقاله ها، پیگیری و حوصله ی فراوانی می طلبد. با توجه به این مسئله از همه ی عزیزان درخواست می نماییم تا در مطالعه ی این مجموعه مقالات، سعه ی صدر به خرج داده و تا انتهای این راه طولانی ما را همراهی نمایند و از اظهار نظرهای عجولانه خودداری فرمایند.
بعد از ذکر مقدمه ی فوق، به بخش های اصلی مقالات می پردازیم. در این مجموعه مقالات تلاش خواهد شد تا در ابتدا به ریشه ها و زمینه های تاریخی، فرهنگی و تشکیلاتی « فرضیه ی تکامل » پرداخته و سپس سوالات، ابهامات و اشکالات جدی مقابل این فرضیه، به بحث و بررسی گذاشته شود. امید می رود که این مجموعه مقالات، بتوانند نقش موثری در ارتقای دانش و بینش جامعه ی مهدوی کشور ایفا نمایند.
ریشه های مشکوک
همان گونه که در ابتدای مقاله بحث شد، این مقاله در صدد است تا بیش از هر چیز بر ابهامات علمی و اشکالات فنی « فرضیه ی تکامل » تأکید نماید؛ اما به منظور درک بهتر چرایی تأکید « تشکیلات جهانی و شیطانی فراماسونری » و « استکبار جهانی » بر « فرضیه ی تکامل » به عنوان یک « نظریه ی محکم » و حفاظت از آن به انحاء مختلف، به صورت کوتاه و مختصر به بررسی ریشه ها و خاستگاه تشکیلاتی « فرضیه ی تکامل » می پردازیم.
بی تردید، برجسته ترین و مشهورترین چهره ی علمی « فرضیه ی تکامل »، « چارلز رابرت داروین » زیست شناس و طبیعیدان بریتانیایی مشهور قرن 19 بود.(15) داروین در خانواده ی مشهور « داروین » یا به عبارت بهتر « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود (Darwin - Wedgwood) » چشم به جهان گشود.(16) « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » از اتحاد دو خانواده ی قدرتمند « داروین » و « وج وود » به وجود آمده و ازدواج های درون خانواده ای دو خانواده ی نامبرده، به اتحاد این دو خانواده کمک شایانی نموده است.(17)
« چارلز رابرت داروین » چهره ی برجسته ی « فرضیه ی تکامل » در سنین « جوانی »، « میانسالی » و « پیری ».
گرچه برخی از مقالات به مذهبی بودن خانواده ی « داروین » و « داروین - وج وود » اشاره نموده اند، اما به نظر می رسد که این ادعا چندان صحیح نیست! خانواده ی « داروین - وج وود » معتقد به « یونیتارینیسم : Unitarianism » و « کلیسای یونیتارینی » بوده و می باشند.(18) در ظاهر « یونیتارین ها » از نظر اعتقادی به « تک خدایی » معتقد می باشند(19) که حداقل در ظاهر منطقی تر از اعتقادات بسیاری از گروه های دیگر مسیحی به نظر می رسد؛ اما مطابق بسیاری از مقالات، اعتقادات « یونیتارین ها » به اعتقادات « یهود » شباهت بیشتری دارد.(20)
موضوع هنگامی جالب تر می شود که بدانیم « یونیتارین ها » و « فراماسونرها » ارتباطات بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته و دارند؛ به طوری که مطابق بسیاری از متون « ماسونی »، تعداد زیادی از « یونیتارین ها » به عضویت « فراماسونری » در آمده اند و « یونیتارین های فراماسون » در زمره ی « متعصب ترین » و « دو آتشه ترین » فراماسون های عصر خود بوده اند.(21)
شواهد ارتباط « یونیتاریسم » با تشکیلات شیطانی « فراماسونری جهانی ».
بدین ترتیب همان گونه که ذکر شد، « یونیتارینیسم » که « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » به آن معتقد بودند، ارتباط قوی و جدی با « تشکیلات فراماسونری » داشته است و احتمال دارد که مقصود از اعتقاد « تک خدایی » در « یونیتارینیسم »، اعتقادی مشابه اعتقاد « فراماسونرها » به « معمار بزرگ کائنات : Great Architect of Universe »(22) باشد که اعتقادی به ظاهر مثبت، اما در باطن اعتقادی منفی و نامناسب و دارای مفاهیمی شیطانی می باشد. البته در این مجموعه مقالات، مجالی برای بررسی دقیق تر اعتقاد فراماسونری به « معمار بزرگ کائنات » و مفاهیم « ماتریالیستی » آن وجود ندارد، اما إن شاء الله در مقالات آتی وبسایت به آن اشاره خواهد شد.
با توجه به توضیحات ارایه شده، باید گفت که مسایلی همچون « مذهبی بودن » خانواده ی « داروین » و حتی حضور « چارلز رابرت داروین » در کلیسا، برخلاف ظاهر مثبت و گول زننده اش، نشان دهنده ی معتقد بودن سفت و سخت وی و خانواده اش نیست؛ چرا که آیین اعتقادی خانواده ی « داروین »، « آیین یونیتارینیسم » بوده که حتی مطابق متون ماسونی، آیینی نزدیک به « مجامع مخفی » و « فراماسونری » می باشد.(23)
البته ارتباط « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » با « مجامع ماسونی » صرفاً به موارد فوق محدود نمی شود و در ادامه ی مقاله، به شواهد دیگر نیز اشاره خواهد شد.
« چارلز رابرت داروین » نوه ی دو شخصیت برجسته ی « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » می باشد. پدربزرگ پدری داروین، « اراسموس داروین (Erasmus Darwin) » نام داشته که یک پزشک و زیست شناس معروف بوده است.(24) شواهد عضویت « اراسموس داروین » در « تشکیلات شیطانی فراماسونری »، بسیار قوی می باشد، به نحوی که منابع متعدد ماسونی، به عضویت « اراسموس داروین » در مرتبه ی « Master Mason » لژ « Cannongate Kilwinning » واقع در ادینبورگ اسکاتلند اشاره نموده اند که یکی از آن ها، وبسایت گراند لژ « بریتیش کلمبیا » می باشد:(25)
عضویت پدربزرگ پدری « چارلز رابرت داروین »، با عنوان « دکتر اراسموس داروین » در « لژ ماسونی Cannongate Kilwinning » ادینبورگ اسکاتلند.
البته برخی منابع دیگر به عضویت « اراسموس داروین » در لژ ماسونی « سنت دیوید : St. David » واقع در « ادینبورگ » اسکاتلند، گروه « کلوپ یعقوبی (ژاکوبین) : Jacobin Club » فرانسه و سایر گروه های وابسته به « ایلومیناتی : Illuminati » نیز اشاره کرده اند.(26)
همچنین « اراسموس داروین » عضو فعال و یکی از حامیان جدی بنیاد ماسونی و وابسته به ایلومیناتی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و یکی از اعضای برجسته ی جنبش ماسونی - ایلومیناتی « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » بوده است.(27) (نکته ی جالب این که « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » حلقه ی وصل بسیاری از فراماسون های برجسته ی نقاط مختلف دنیا بوده است؛ به نحوی که از یک سو « بنجامین فرانکلین » سیاستمدار مشهور و فراماسون آمریکایی، « اراسموس داروین » پزشک و زیست شناس مشهور انگلیسی و « جیمز وات » مخترع انگلیسی ماشین های بخار عضو این تشکیلات بوده اند و از سوی دیگر به واسطه ی « بنجامین فرانکلین » سیاستمدار آمریکایی، حلقه های اتصالی بسیار محکمی بین « The Lunar Society in Birmingham » و مجامع ماسونی فرانسوی که بعد از انقلاب فرانسه قدرت گرفته بودند، برقرار گردید.)(28)
عضویت «اراسموس داروین » و « بنیامین فرانکلین » در گروه ماسونی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham ».
این مسئله را نیز باید متذکر شویم که « اراسموس داروین » پدربزرگ پدری « چارلز رابرت داروین » کتاب های معروفی با عنوان « Zoonomia » و « The temple of Nature » تألیف نمود(29) که حدود 50 سال قبل از نوه اش « چارلز رابرت داروین »، به همراه برخی دیگر از زیست شناسان همچون « لامارک »، پایه های اولیه ی « فرضیه ی تکامل » را بنا نهاد(30) تا 50 سال بعد، نوه اش « چارلز رابرت داروین » با اتکا به کتاب « Zoonomia » و نظر برخی دیگر از زیست شناسان، « فرضیه ی تکامل » را به صورت « یک نظریه ی به ظاهر علمی » به جهانیان عرضه نماید!(31)
اما مسئله ی مهمی که باید به آن اشاره کرد، این است که اکثر فرزندان « اراسموس داروین »، یعنی پدر و عموهای « چارلز رابرت داروین »، راه پدر خود را ادامه داده و عضو لژهای فراماسونری گشتند.(32) پدر « چارلز رابرت داروین » یعنی « دکتر رابرت داروین » توسط پدرش « دکتر اراسموس داروین » به لژهای فراماسونری معرفی گردید و به عضویت « فراماسونری » در آمد.(33) سایر فرزندان « اراسموس داروین » (عموهای « چارلز رابرت داروین معروف) و حتی نوه های وی نیز به عضویت فراماسونری در آمدند.(34) برای مثال، « سر فرانسیس ساچورل داروین : Sir Francis Sacheverel Darwin » فرزند « اراسموس داروین » و « رجینالد داروین : Reginald Darwin » فرزند « سر فرانسیس » و نوه ی « اراسموس داروین » هر دو عضو لژ ماسونی « تیریان : Tyrian » واقع در منطقه ی « دربی : Derby » انگلستان بوده اند.(35) منابع ماسونی همچون « دائرة المعارف فراماسونری : Encyclopedia of Freemasonry » اشاره کرده اند که گرچه نام « چارلز داروین » عموی دیگر « چارلز رابرت داروین » معروف و واضع « فرضیه ی تکامل » در طومار به جا مانده از لژ « تیریان » به جای نمانده است، اما عضویت وی در لژ نامبرده بسیار محتمل است.(36)
از سمت مادری نیز « چارلز رابرت داروین » از انتساب به « فراماسونری » و « ایلومیناتی » بی نصیب نمانده است. پدربزرگ مادری « داروین » یعنی « جوشیا وج وود : Josiah Wedgwood » چهره ی برجسته ی صنعت سفالگری انگلیس، عضو بنیاد ماسونی و وابسته به ایلومیناتی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و یکی از اعضای برجسته ی جنبش ماسونی - ایلومیناتی « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » بوده است.(37)
نکته ی تکمیلی و تذکر بسیار مهم: « همانگونه که ذکر شد، « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » یک جامعه ی مخفی و ماسونی انگلیسی بوده است که اعضای آن، در زمره ی برجسته ترین « فراماسون ها » ی سایر « لژها » ی جهان به شمار می رفتند. وجه تسمیه ی این « تشکیلات ماسونی »، تشکیل جلسات این « جامعه ی ماسونی » در شب هایی بود که « ماه » به صورت « قرص کامل » در آسمان می درخشید.(38)
جلسات « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » در « شب های بدر (قرص کامل ماه) » در هر ماه میلادی و در محلی به نام « خانه ی سوهو : Soho House » شهر بیرمنگهام انگلستان برگزار می گردید.(39)
« خانه ی سوهو : Soho House » واقع در « بیرمنگهام انگلستان »؛ محل برگزاری جلسات « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham ».
اما نکته ی جالب این که برگزاری جلسات تشکیلات « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » در شب های « بدر (ماه کامل)، سنتی « ماسونی » است که بسیاری از تشکیلات « ماسونی » دنیا هنوز که هنوز است، به آن پایبندند. این نکته ای است که بسیاری از وبسایت ها و نشریات متعلق به « فراماسونری » نیز به آن معترفند:(40)
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
البته تعدادی از وبسایت های « ماسونی » برای رد گم کردن، این مسئله را به تاریک بودن زمان قدیم و استفاده ی ماسون های عصر باستان از « نور ماه » برای تردد در تاریکی ارتباط داده اند! این در حالی است که بسیاری از « لژ ها » در محدوده ی داخل شهر بوده و نور چراغ خانه ها و مشعل ها، روشنایی کافی را فراهم می نموده است! البته تعدادی دیگر از منابع ماسونی، به معانی سمبلیک « ماه کامل » در « فراماسونری » نیز اشاره کرده اند.(41)
اما مسئله بسیار جالب تر خواهد شد که بدانیم بسیاری از گروه های « جادوگری » و « شیطان پرستی » نیز مراسم شیطانی خود را در« ماه کامل » برگزار می نمایند:(42)
برگزاری جلسات مهم و شیطانی گروه های « شیطان پرست » در شب های بدر (ماه کامل).
برگزاری جلسات مهم و شیطانی گروه های « شیطان پرست » در شب های بدر (ماه کامل). (برگرفته از کتاب « ارتباط شیطانی - ماسونی - مصری ».)
با توجه به توصیفات فوق، به نظر می رسد که « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society of Birmingham » یک « جامعه ی ماسونی » مقتدر، تمام عیار و موثر بوده و تمامی خصوصیات تشکیلات مشابه خود را نیز در بر داشته است. »
همان گونه که ملاحظه فرمودید، اکثر اعضای خانواده ی بزرگ « داروین - وج وود » عضو تشکیلات مخفی و ماسونی بوده اند. با توجه به توصیفات ذکر شده، گرچه به صورت رسمی اسمی از « چارلز رابرت داروین » در لژهای ماسونی انگلیسی برده نشده است، اما بسیاری از محققان عرصه ی دشمن شناسی، به ارتباط « چارلز رابرت داروین » با فراماسونری و سایر مجامع مخفی وابسته به « ایلومیناتی » اعتقاد دارند؛ تا جایی که برخی از محققین همچون « Juri Lina » در کتاب خود با عنوان « Architects of Deception »، انتشار « فرضیه ی تکامل » را به عنوان دسیسه ای از سوی بنیاد ماسونی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society of Birmingham » تلقی می نمایند:(43)
البته چنین نتیجه گیری چندان دور از ذهن و مغایر با واقعیت نیست؛ زیر از یک سو هر دو پدر بزرگ « چارلز رابرت داروین » یعنی « اراسموس داروین » و « جوشیا وج وود » عضو لژهای فراماسونری و گروه های ماسونی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » بوده و پدر و عموهای وی نیز در لژهای ماسونی عضویت داشتند و بالطبع عضویت وی نیز در این مجامع دور از انتظار نبوده است، و از سوی دیگر نیز در آخرین نوشته های به جا مانده از « چارلز رابرت داروین »، شواهدی از ضعف اعتقادی داروین نسبت به خداوند قادر بی همتا، به چشم می خورد! در آخرین نوشته ی مکتوب « چارلز رابرت داروین » که در آخرین سال عمر وی و در پاسخ به شخصی با عنوان « جیمز فوردیس » نگاشته شده است، وی درباره ی اعتقادات خود چنین گفته است:(44)
« این سوال که دیدگاه های (اعتقادی) من چیست، پرسشی است که ممکن است نتیجه ای برای هیچ کس بجز خودم نداشته باشد؛ اما از آن جا که شما پرسیدید، من می بایست توضیح دهم که قضاوت من اغلب در نوسان است ... در حداکثر نوسانات (ذهنی ام) من هیچ گاه یک لامذهبی که وجود هر گونه خدایی را انکار نماید، نبوده ام. من عموماً تصور می کنم (و هر چه بیشتر پیر می شوم)، اما نه همیشه، که « ندانم گرا » تعریف صحیح تر وضعیت ذهنی من می باشد. »(45)
البته در لا به لای کتب و دست نوشته های « چارلز رابرت داروین »، مطالبی از این دست فراوان به چشم می خورد و نوشته های وی سرشار از شک، تردید و علامت سوال در برابر وجود « خدا » است.
همان گونه که در سطور فوق ملاحظه فرمودید، « داروین » اعتقاد خود را به صورت « ندانم گرایی : Agnosticism » که به مفهوم ندانستن « وجود » یا « عدم وجود » خدا است، بیان نموده است.(46) « ندانم گرایی » زیرمجموعه ای از « شک گرایی » می باشد(47) و گاه از سوی افراد به دلیل عدم جمع بندی در مورد « وجود » یا « عدم وجود » خدا اتخاذ می شود و گاه نیز از سوی برخی افراد « لامذهب » به عنوان « رد گم کنی » و در قالب رویه ای « محافظه کارانه » در مقابل اعتقادات مذهبی عامه ی مردم اتخاذ می گردد.
در مورد این که « ندانم گرایی » داروین از کدام نوع است، نظر قطعی نمی توان ارایه کرد؛ اما با توجه به عضویت عمده ی اعضای « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » در « فراماسونری »، هیچ بعید نیست که « ندانم گرایی » شخص « چارلز رابرت داروین » به دلیل رویه ی « لامذهبی محافظه کارانه » بوده باشد.
در مورد افراد دیگر درگیر در پرورش « فرضیه ی تکامل » همچون « ژان باپتیست لامارک » فرانسوی(48) و « آلفرد راسل والاس » اهل ولز بریتانیا(49) و رویه ی عملکردی و اعتقادی آنان، اطلاعات موثق و دقیقی در دست نیست؛ هر چند که تعدادی از منابع نیز به اعتقاد « ژان باپتیست لامارک : Jean-Baptiste Lamarck » به « ندانم گرایی : Agnosticism » (همانند داروین) اشاره نموده اند.(50) همچنین در مورد « آلفرد راسل والاس : Alfred Russel Wallace » نیز منابع مختلف، سخنان متفاوتی درباره ی وی ذکر کرده اند و وضعیت اعتقادی وی را از یک فرد تا حدی معتقد تا « ندانم گرا » و « عضو مجامع مخفی مرتبط با ارواح : Spiritism (Necromancy) » گزارش نموده اند(51) که در این میان، اکثریت منابع به عضویت وی در « مجامع مخفی مرتبط با ارواح : Spiritism (Necromancy) » اشاره کرده اند.(52) (البته به نظر می رسد که ارتباط اعضای این گروه ها با (اجنه) باشد، نه ارواح).
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، « چارلز رابرت داروین »، « اراسموس داروین » و حتی افراد فرعی دست اندرکار پرورش « فرضیه ی تکامل » همچون « لامارک » و « والاس »، دارای انحرافات عقیدتی و مشکلات اعتقادی جدی بوده اند و عضویت بسیاری از آن ها در گروه های « مخفی » و « ماسونی » مسجل می باشد؛ به همین دلیل نسبت به صحت و صداقت این « فرضیه » و « پیشگامان » و « پیروان » آن باید بیش از پیش تردید نمود.
البته ارتباط « فرضیه ی تکامل » با « فراماسونری »، ارتباطی یک طرفه و یک جانبه نیست ؛ بلکه این ارتباط، یک ارتباط « دو جانبه » و « تنگاتنگ » می باشد؛ به عبارت دیگر نه تنها مجامع مخفی همچون « لژ های فراماسونری انگلستان و اسکاتلند »، « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » مهد پرورش « فرضیه ی تکامل » و « پیشگامان » آن بوده اند، بلکه « فرضیه ی تکامل » نیز به عنوان یک « تز اصلی » و « شالوده ی تفکری » فراماسونری جدید، نقش بازی کرده و بارها از سوی رهبران و نشریات « فراماسونری امروز » مورد تحسین و تأکید قرار گرفته، و بر اساس همین « فرضیه »، « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی » به جنگ علنی با مفاهیمی همچون « دین »، « خدا »، « آخرت »، « معاد » و ... شتافته است:(53)
« یکی از وظایف اصلی انسانی و ماسونی، پذیرش فلسفه ی اولسیون (تکامل)، تنها فلسفه ای که با علم پیشرفته، عقل و کمال منطبق است، می باشد. تمامی برادران در تبلیغ این باور در بین مردم، برای بالا بردن سطح علمی آنان، مسئولیت بی حد و حصری دارند. » (نشریه ی ماسون ترک، شماره ی 25 و 26، صفحه ی 59)(54)
« قانون اصلی وجود حیات و حقایق اولسیون (تکامل)؛ در مقابل، لامارک و داروین، با تکیه به مدارک ژئولوژیکی (زمین شناسی)، پالئونتولوژیکی (دیرین شناسی)، امبریولوژیکی (جنین شناسی) و آناتومی (کالبد شناسی) ثابت کردند که تمام موجودات با شروع از یک سلول، در زمانی که حد اقل صد میلیون سال طول کشیده است، پله های اولسیون (تکامل) را تحت تأثیر عوامل وراثتی و ژنتیکی، و انطباق آن ها با محیط زیست (به عقیده ی لامارک)، و یا تحت تأثیر عوامل و شرایطی نظیر منازعه برای ادامه ی حیات، کنار رفتن عوامل فیزیولوژیکی (زیستی)، و مورفولوژیکی (ریخت شناسی) (به عقیده ی داروین)، یک به یک پشت سر گذاشته و در حالی که از طرزی به طرزی، و از قالبی به قالب دیگر می گذشتند، به شکل موجودات امروزی، در آمدند. » (نشریه ی معمار سنان، شماره ی 5، صفحه ی 26، سال 1968).(55)
« امروزه از کشورهای پیشرفته گرفته تا بسیاری از ممالک عقب افتاده، تنها فلسفه ی مورد قبول جوامع، تئوری داروین و نظریات ادامه دهندگان راه او است. اما این مسئله در کلیسا موثر واقع نشد. در سایر ادیان هم همین طور، باز هم به عنوان تعلیمات دینی، کماکان افسانه ی آدم و و حوا، از کتاب مقدس تدریس می شود. » (نشریه ی معمار سنان، شماره ی 38، صفحه ی 18).(56)
« نظریه ی داروین نشان داد که بسیاری از رویدادهای کائنات، کار خدا نمی باشد. » (نشریه ی ماسون، شماره ی 25 و 26، صفحه ی 14).(57)
« تئوری اولسیون (تکامل) داروین، ضربه ی محکمی بر پیکر عقاید ایده آلیستی طبیعیون وارد، و اساس نظریه ی ماتریالیسم را به وجود آورد. » (دیوان فلسفی ماتریالیسم، صفحه ی 149).(58)
با توجه به مطالب ذکر شده، در می یابیم که « فرضیه ی تکامل » و « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی »، ارتباطی تنگاتنگ و همه جانبه وجود دارد؛ در واقع بیش از آن که « فرضیه ی تکامل » ریشه در « تشکیلات علمی » داشته باشد، ریشه در « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی » دارد و نه تنها توسط این « تشکیلات » پرورش و تربیت یافته است، بلکه « مجامع ماسونی » در طول بیش از « صد سال » اخیر، توسط تحرکات « به ظاهر علمی » و « جنجال های رسانه ای »، به صورت تمام و کمال از این « فر<
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ویژه ,
,
:: برچسبها:
فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه! 1/ مقدمه ای بر داروینیسم ,
فرضیه ی ,
تکامل؛ ,
منطقه ,
ی ,
ممنوعه! ,
1/ مقدمه ,
ای ,
بر داروینیسم ,
,